پیرمرد سرسخت پول را رها کرد و جوجه جوان را لعنتی کرد. او بسیار زیبا و جوان بود و مرد موهای تیره خود را می بوسید و از هیجان لرزید. دختر نیمبو بود و مادربزرگ و مادربزرگ پیر را دوست داشت. آنها بسیار دلپذیر و شاد بودند ، دشوار نبودن آنها را به گروه سکسی موبوگرام آغوش کشید. او او را برای پیاده روی در جنگل برد ، جایی که شروع به گرفتن دختر زیبا کرد.