روز سخت و شلوغی بود. تلفن کارگردان ایستاده نبود ، عصبی و عصبی بود. یک حسابدار نزد او آمد تا درباره درآمد شرکت صحبت کند. با این حال ، گفتگو به دلیل تماس های تلفنی مکرر ایجاد نشده است. تلفنش را خاموش کرد و رئیس تصمیم به استراحت گرفت. شلوار خود را برداشته و لینک تلگرامی داستان سکسی شروع به مکیدن خروس شیرین خود کرد. وقتی رئیس بیدار و آرام شد ، شروع به سرطان کرد و او را در بیدمشک سخت کرد. فاحشه تاسف خورد ، تقریبا گریه کرد. او به سرقت مشغول شد تا او را در چند موقعیت مختلف گرفتار کند.