جوجه بلافاصله نفهمید چه اتفاقی برای او افتاده است. هورمون ها در کلیتوریس لرزند و خواستار فاک خوب شدند. عوضی تلفن او را گرفت و با امید به یافتن یک مدفوع یکبار یک تلفن را از لینک کانال های سکسی تلگرام او گرفت و شروع به تماس با همه کسانی که می دانست بود. در تلاش دوم ، همسایه خوش شانس و بی رحمانه اش برای جذب یک عضو بزرگ آمد. در خارج از یک بمب خوشحال از دیدن اندازه یک اسباب بازی چرمی. دهانش را از پرنگش پرید تا آخر. او با سرطان نبرد کرد ، روی پشتش چرخید و یک لبه سفید روی لب خود گرفت.